مادرم
بیهوده استعداد خودش را در خانه هدر داد. نظر من را بخواهید میشد به او
مسئولیت دادستان کل کشور یا قوه قضاییه یا پستهای مشابه را سپرد و مطمئن بود که
تمام متخلفین دیر یا زود به سزای اعمال خودشان میرسند. من تنها کسی نیستم که به این
قضیه اذعان دارد، کافی است یک مرتبه به خانه ما بیایید و سهوا شیر آب را کامل نبندید
یا در یخچال را باز بگذارید، طولی نمیکشد تا خودتان هم به این قضیه اقرار کنید. اینطور
نیست که اگر همان ثانیه حضور نداشته باشد که مچتان را هنگام ارتکاب به جرم بگیرد قضیه
تمام شود، یا چند ساعت که از قضیه بگذرد فراموشش شود. خیر، با صبر و حوصله منتظر میشیند
تا تمام افرادی که در خانه میآیند و میروند اسستسفار کند و گناهکار اصلی را بیابد.
اولین
مظنون را که میبیند با لبخند غیر مستقیم میپرسد، «آخرین بار کی سر یخچال رفتی؟» و اگر
جواب قانع کنندهای بگیرد که تمام روز از اتاق بیرون نیامده یا خانه نبوده، بدون اینکه
به روی او بیاورد برای چه این سوال از او پرسیده شده، دور بر محل وقوع جرم نگهبانی
نفر بعد را میکشد. با کوتاه شدن لیست، شانس اینکه نفر بعدی این کار را انجام داده باشد
افزایش میابد. مادرم هم حساب دستش است و مستقیم به روی طرف میزند:«هفته پیش قبل از
اینکه بری مسافرت ظرف آبلیمو رو سر جاش نذاشته بودی. دقت کن.» نفر دوم که خاطرهای
از جریان ندارد، مسئولیتی قبول نمیکند.
به
هر حال مهم نیست که خودتان چه فکر میکنید. حقیقت این است که دیر یا زود بالاخره گیر
میافتید. یکجا بالاخره چراغی روشن میذارید، دری باز میماند، و خطایی مرتکب میشوید.
و با انکارهای نه چندان قانع کنندهتان بدون اینکه متوجه باشید به صدر لیست مظنونین
میروید. حالا دلیل محکمی پیدا شده تا مادرم شما را اطراف خانه دنبال کند و فعالیتهای
شما را زیر نظر بگیرد. ناگهان وقتی دارد خوابتان میبرد، در اتاقتان را میزند و
میگوید:«بیا سر خمیر دندون رو هم نبستی، یخچال هم کار خودت بوده، همهتون مثل
همید، یکی از یکی بریدهتر.»
بخش
عجیب ماجرا اینجاست که تکنیکهایش اثرگذار است. چند ساعت بعد از اینکه از خانه
بیرون رفتید برای چندثانیه عرق سردی روی پیشانیتان مینشیند و خاطراتان را مرور
میکنید که وقتی از خانه بیرون میآمدید همه چیز را سر جایش گذاشتید یا نه. بعد
منطقتان برمیگردد سر جایش و به خودتان میگویید حالا چیز مهمی هم نیست اگر زیر گاز
را خاموش نکردهاید.
(یادآوری
به خودم: کتابهایم را نگاه کنم، در ابتدا مطمئن بشم "مراقبت و تنبیه: زایش زندان"
سر جایش است، سپس در اولین فرصت نابودش کنم.)