۱۳۹۳ شهریور ۳۱, دوشنبه

سازشکاری یا حذف

شش هفت سالمان بود. آن‌موقع هنوز ماهواره تابو بود و اگر مهمانی می‌آمد باید رویش پارچه می‌انداختید تا نبینند، می‌شستیم با برادرهایم کشتی‌کج نگاه میکردیم. سنی نداشتیم و راحت داستان‌های اغراق شده‌ی که به خوردمان میدادن با تمام پلات‌ها و کاراکتر‌هایش باور میکردیم. هر کداممان یک قهرمان داشتیم و دوست داشتیم پیروز شوند و اصلا خوشمان نمیامد یکی کم بیاورد و صندلی بردارد یا رفقایش را صدا بزند تا دست‌جمعی سراغ قهرمانمان بروند. بابا گاهی میگفت این‌ها راست نیستند و فقط نمایشی هم را میزنند. دریغ که قدرت انکار ما قوی‌تر از این حرف‌ها بود تا گوشمان به این حرف‌ها بدهکار باشد. درس نمی‌خواندیم، اما قید فوتبال که بیست چهار ساعت روز، هفت روز هفته در کوچه برگزار بود را میزدیم تا بعد از ظهرها مسابقات را نگاه کنیم.
همه‌جا هم انقدر پرت نبودیم، یک زبر و زرنگی‌هایی داشتیم، همان موقع متوجه میشدیم فیلمهای هندی بالیوود اغراق شده و چرند هستند. اما باز کار به کشتی‌کج‌های وطنی میرسید سوئیچ‌ها را خاموش میکردیم و می‌شستیم مثلا پهلوانان نمیمرند تماشا میکردیم. طرف دستش را میاورد بالا تا رفیقِ تبهکارش چاقوی دسته‌دار را از دو کوچه آن‌طرفتر برایش پرت کند و از قضا میرسید به دستش. حالا یا نشانه گیری و قدرت پرتاب قدیمی‌ها خوب بوده یا ما را نفهم گیر آورده بودند.
که البته همان ما را نفهم گیر آورده بودند و ما هم قضیه را میخریدیم. حالا هم بزرگ شدیم و رگه‌هایی از همان خیالبافی در سرمان ریسته شده. فکر میکنیم برای این به دنیا نیامدیم تا یک زندگی متوسط داشته باشیم و کارمند پشت میز نشین بشویم، یا سرنوشت ما قرار نیست کشاورز و آهنگر و نجار شدن باشد. اکثر ما یا قرار است نقاش و عکاس و نویسنده شویم، یا کشور را با اکتویست شدن و خبررسانی نجات دهیم. آنقدر هم خیالاتی نیستیم که فکر کنیم قرار است رئیس جمهور شویم، اما نویسنده؟ م.مودب پور و رولینگ توانستند، خُب ما هم میتوانیم. شعار هرجا میروی همین است، باید کاری را کنی که عاشقش هستی، استعدادت را پیدا کن و آن را پرورش بده، همه استعداد دارند باید پشتکار هم داشته باشی تا موفق شوی.
حالا که به دهه‌ی سوم و چهارم داریم میرسیم یا رسیدیم زندگی ناجوان‌مردانه صندلی‌اش را برمیدارد تا بر سرمان بکوید، یا آن چاقو را که از غیب افتاده را می‌خواهد از پشت در ما فرو کند. اینجا همان گره‌ی داستان است که قهرمان باید سربلند از آن بیرون بیاید یا تن به تحولی بدهد.

بقیه‌اش تعلیق و تعلیق.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر